روستای سلیمانی

این وبلاگ در مورد روستای سلیمانی واقع در 40 کیلومتری غرب نیشابور می باشد

این وبلاگ در مورد روستای سلیمانی واقع در 40 کیلومتری غرب نیشابور می باشد

آنچه از این وبلاگ عاید شما می شود جدای از آشنایی مفصل با روستای مذکور ، بدست آوردن اطلاعات خوبی راجع به مردم شناسی ،آداب و رسوم ،باورها و بطور کلی مسائل مربوط به جامعه شناسی روستایی در بخش طاغنکوه شهرفیروزه به طور اعم، و روستای سلیمانی به طور اخص است.

کلمات کلیدی
بایگانی


بفرمایید اولین علم خبری چطور شروع شد؟ و از کدام روستاها دعوت گرفتید؟

بنده با زنده‌یاد آقاسیّدمهدی و چند نفر دیگر نشستیم گفتگو کردیم که اینطوری خوب نیست روستاهای اطراف خودشان تنهایی ما تنهایی عزاداری کنیم . این بود که ما از بیرم آباد و همت آباد دعوت کردیم روز عاشورا به روستای ما بیایند برای عزاداری.

نذری ها چطور؟ به مردم روستا حواله دادین تا تهیه کنند؟

نخیر، نذری ها همه افتخاری بود ، مردم روستا هرکس در توان داشت کمک کرد.

تا قبل از علم خبری فقط 3 بار در سال در روستا خرج می دادن، وقتی ما بچه بودیم 19 رمضان را حاج محمدغلام خرج می داد، 21 رمضان را حاج آقا خرج می داد و 23 رمضان هم پدر من . همین سه بار بود فقط.

حاج علی اصغر سلیمانی

عاشورا چی؟

عاشورا بعدا که علم خبری شروع شد، مردم روستا همه کمک می کردند ، آنموقع 3 تا خرج شخصی بود یعنی هزینه اش مربوط به خرج دهنده بود ولی عاشورا همه مردم کمک می کردند.

وقتی حاج محمد ابراهیم تقی آبادی آمد عزای مادرم ، در راه برگشت به من گفت آن مسجده شما دارین ، این برای سلیمانی خوب نیست. وقتی این را شنیدم اومدم به بچه ها گفتم : مسجد را خراب کنیم ، بزرگترش کنیم. اولش مخالفت می شد ، بعد قبول کردند با اینکه سال خشکی بود و درآمد نبود ، خدا کمک کرد درست شد، خدا رحمت کند حاج زین العابدین رو با همین حاج حسن (حج ابراهیم) زحمتها کشیدند.

چه سالی بود که مسجد رو دوباره ساختین؟

سال 1349 بود. پول نبود که هر سه نفری 1000 تومان می دادند ، تازه آنها که داشتند، بیشتر مردم اصلا پول نداشتند. مسجد با 27000 تومان درست شد. برای فرش 6000 تومان فرستادیم اصفهان فرش خریدیم ، که الان همان فرشها هستند هنوز.

وقتی مسجد کوچک بود کجا از مردم پذیرایی می کردین؟

عرض می کنم، سرشب که به مردم افطاری می دادیم ، باز برای سحری دعوت می کردیم خانه های خودمان .یعنی هرکس خرج می داد در خانه خودش بود . قرآن می خواند غذا می خوردند بعد می رفتند خانه های خودشان.آن موقع سلیمانی 35 خانوار بود . مسجد هم مناسب همین جمعیت کوچیک بود. روز علم خبری مردم را می بردیم خانه های خودمان ، همین خانه های اطراف مسجد خلاصه.

 

آن سالها خوب وسیله نبود ، علم خبری چطور انجام می شد؟ دعوت کردنها، آمدن میهمانها؟

وسلیه نبود که پیاده می رفتیم. وقتی از ما دعوت می کردند علم را برمی داشتیم یک سر علم روی دوش یک نفر ، سر دیگرش روی دوش یکی دیگر. پیاده می رفتیم تا آن روستا. نزدیک همت آباد یا مثلا بیرم آباد که می رسیدیم آنجا علم را سرپا می کردیم.

دعوت کردن چی؟

کاغذ می نوشتیم. اول تدارک می دیدیم. برنامه می ریختیم که فلانی گوشت ، فلانی برنج مثلا و غیره ذلک بعد کاغذ می نوشتیم برای روستاها.

اولین منطقه ای که علم خبری کرد سلیمانی بود. اونا ،اون روستاها بعد از ما یاد گرفتن و رسم شد خلاصه.

 

چرا میگیم عَلم خبری ؟ این کلمه یعنی چی ؟

برای اینکه خبر کردن یعنی دعوت گرفتن. خب با علم می آمدند . یعنی علم را برداریم برویم دعوت به عزاداری . یعنی علم را برداشتیم مردم را خبر کردیم.

از قدیم ترین آشپزها بگین ، کی ها بودند ؟

کربلایی عیدمحمد بود و پدرم . حتی

 سالهای اول روستاهای دیگر بلد نبودند حلیم درست کنند. ما که اینجا درست می کردیم ، آنها اگر بعدا علم خبری داشتند بابای من و کربلایی عیدمحمد می رفتن روستای اونها مثلا ناوشک و غیره آنجا براشان حلیم درست می کردند.

در علم خبری برای زنها هم دعوت داشتیم؟ زنها هم پذیرایی می شدند؟

اصلا. برای دعوت از زنها هیچ برنامه نبود

شبیه خوانی چی ؟

هیچی . ما مردم سلیمانی از اول با شبیه خوانی مخالف بودیم . ما روضه داشتیم. آقا (آقا سیدمهدی) خودش مخالف بود. آقا، کربلایی غلامعلی، حج ملا حسین اینها روضه می خواندند ما شبیه خوانی هیچ وقت تو سلیمانی نداشتیم و این را مردم قلعه های دیگر هم می گفتند که خوب است که سلیمانی شبیه خوانی ندارد.

سخنران روز عاشورا همیشه آقا سیدمهدی بود؟

بله تقریبا همیشه. کربلایی غلامعلی و حج ملاحسین هم گاهی روضه می خواندند. اون موقع ها امکانات مثل الان نبود که . حتی مردم پیرهن سیاه نداشتند. من رفتم پارچه گرفتم دادم خیاط دوخت ، بردم نیشابور مشکی کردند (رنگ زدند)، کربلایی حسن رنگرز یادمه رنگ کرد، دادیم جوانها که یکدست مشکی پوش باشند. رفتم از همت آباد خیاط آوردم بالاخنه (طبقه بالایی) خودمون یک اتاق دادم . یک ماه اینجا کارش همین بود که پیراهنها را آماده کند.

نوحه خوانها کی ها بودند؟

نوحه خوانهای ما ، اصلش حج محمدرضای ملّا سلیمان بود.چون سوادش از بقیه بیشتر بود. حج ملا حسین هم بود، دیگر بچه ها کم و بیش بودند. حج یوسف خدابیامرز هم گاهی می خوند.

از آن زمان که می فرمایید سلیمانی فقط 35 خانوار بود یادتان هست که چند تا دیگ حلیم بار میگذاشتید؟ الان 14 تا دیگه .

آن موقع در خرج های شخصی فقط یک دیگ بود. روزهای علم خبری 3 دیگ بود . آنهم نه این دیگ ها ، کوچکتر بود. خب جمعیت کمتر بود. این دیگ ها رو بعدا رفتیم از شهر گرفتیم . چند بار برنج دادیم . رفتیم پیاله گرفتیم برای خورشت. کم کم که دیدیم گوسفند نذری بیشتر شد و جمعیت هم زیاد برنامه را به حلیم چرخاندیم.

یعنی اوایل فقط برنج بود؟

بله . حلیم نبود که . اوایل برنج بود فقط

خب حلیم را چطور یاد گرفتید بپزید؟ رفتین آشپز از جایی آوردید؟

نه پدرم و کربلایی عید محمد خودشان همون دفعه اول امتحان کردند. اینها اولین آشپزها بودند.

 

 

ممنونم که وقت تون رو در اختیار ما گذاشتید حاج آقا

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۲۶
علی سلیمانی

نظرات  (۲)

۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۲ ولی الله اسلامیه گرگان

درود بر استاد گران قدر علی سلیمانی مدیر وبلاگ وزین وارزشمند سلیمانی


درود بر سرورم جناب حاج علی اصغر سلیمانی مرد خیر ودوست آقا امام حسین


واهل بیت  من در 50 سال پیش که معلم و سپاه دانش روستا سلیمانی بودم


در حیاط منزل حاج علی اصغر سلیمانی  در ضمن پخت حلیم حضور داشتم و در پخت و بهم زدن حلیم


کمک میکردم  آن موقع چند گوسفند برای درست کردن حلیم استفاده میشد


می خواهم در باره مزه حلیم بگم من در دوران زندگی ام جاهای دیگر هم حلیم


خوردم ولی حلیم سلیمانی بنظرم رسید و دروقت خوردن کسانی که با من بودند


عرض کردم اینطور می ماند که فقط گوشت تنها را پس از پخت با گوشت کوب کوبیدند


این از مزه حلیم سلیمانی از سال 1350 خورشیدی که هنوز مزه آنرا حس می کنم


از روستاهای زیادی به سلیمانی مهمان میشدند


روستای سلیمانی در امور خیر پیشگام بودند خدا بیامرزد پدرانشان را این صفت


خوب انفاق را به فرزندان آموختند در جایی خواندم یا در صحبت بزرگواری از قول


حضرت فاطمه فرمودند که از خیرات  ایرانیان مخصوصا بانوانان ایران خشنود است


من  در رابطه با حضرت فاطمه خوابی دیدم جالب است


شبی با خودم گفتم من همه امامان و بعضی از عزیزان غیر امام را در بین خواب وبیداری


دیدار کردم  ولی گویا حضرت فاطمه به من علاقه ندارد همان شب که این مطلب را باخود


گفتم با پسرم که به دیدارم آمده بود  با هم نشسته بودیم که از وقت خواب من طبق


برنا مه گزشته بود  نگران بودم  سحرگاه خواب بمانم ولی درست زمانی که


وقت درست بیداریم بود در عالم خواب صدای درزدن شنیدم در عالم خواب در حیاط رفتم


در را باز کردم دیدم حضرت فاطمه کاسه ای آش بدستم داد یک یا دو فرزند حدود


8 ی 9 ساله همراه او بود یا بودند من چهره بزگوار را دیدم یک پارچه طوری نازک مشکی


روبندش بود  رنگ چهره و چگونگی وصف چهره اش هنوز حفظم


اگر نقاش ماهر ی بودم دقیقا عکش چهره  را می توانستم بکشم


درود به روح مقدس بی بی بزرگوار و نور چشم مسلمانان جهان 


اف بر آنانکه حرمت خاندان پیامبر را پاس نداشتند و در کربلا در بی ادبی رسوای جهانیان


شدند درود بر انسانهاییکه در معرفت و ادب نسبت به خاندان پیامبر سنگ تمام گزاشتند


در پایان از فرزند نیک پندار و نیک گفتار ونیک کردار میهنم آقای استاد علی سلیمانی


مدیر وبلاگ سلیمانی سپاسمندم شاد باشید به همه مردم پا ک نهاد سلیمانی درود می فرستم  بدرود

۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۷ ولی الله اسلامیه گرگان

درود سپاس مطلب و عکس در PC  خودم    قرار دادم درود بر شما و آقای حاج علی اصغر


سلیمانی مرد نیکو کار و خیر انشالله خدا زحمات  را بپسند و اجر دهد 


برای همه مردم سلیمانی سلام عرض می کنم  . سپاس از زحمات مدیر وبلاگ


بدرود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی