خواهش می کنم برای اصلاح یک رسم اشتباه این متن را تا آخر بخوانید
مقدمه اول :
در دنیایی به سر میبریم که نسبت به 50 سال قبل بهکلی دگرگونشده است . پیشرفت خیرهکننده فناوری و ابزارهای ارتباطات سبک جدیدی از زندگی را پیش روی ما گذاشته است . اما این بهتنهایی نمیتواند به معنی " متمدنتر " شدن ما باشد . به دست گرفتن گوشی همراه ، سوارشدن بر خودرو برقی ، چت کردن باکسی که آنسوی دنیاست ، تماشای زنده یک بازی فوتبال و ... تنها مؤید " آسانتر " شدن امور انسانی است ، نه انسانیتر شدن آن .
خوب است ابتدا به واژه تمدن نگاهی بیندازیم . همه ما در کتابها مطالعه کردهایم که آدمهای نخستین ابتدا بهصورت گروهی یا خانوادگی در غارها یا بالای درختان زندگی میکردند. باگذشت زمان تصمیم گرفتند برای "بهرهمندی از نیروی جمعی " "یکجانشین " شوند . دقت کنید برای بهرهمندی از نیروی جمعی . آنجایی که آدمها جمع شدند ، خانههایی ساختند و باهم زندگی را در آنجا ادامه دادند ، روستا ، دهکده و در طول تاریخ " شهر" نام گرفت . تمدن از ریشه کلمه مدینه میآید یعنی شهرنشین . قطعاً وقتی میگوییم انسان متمدن منظورمان انسانی نیست که در شهر زندگی میکند بلکه انسانی است که در کنار انسانهای دیگر با رعایت حدود آزادی و قوانین ، از نیروی فکری ، مالی ، دفاعی و آموزشی این جمع بهره میبرد . انسانها با یکجانشین شدن یاد گرفتند از یکدیگر در مقابل خطرات مختلف دفاع کنند ، باهم دادوستد کنند ، به یکدیگر آموزش شکار ، کشاورزی و ... بدهند و الیآخر.
اگر امروز خودمان را با آن آدمها مقایسه کنیم چقدر میتوانیم واژه متمدن را به خودمان بچسبانیم . آیا ما توانستهایم از نیروی خرد جمعی برای اصلاح مشکلاتمان بهرهبرداری کنیم ؟
مقدمه دوم :
پیامبر بزرگ اسلام ، حضرت محمد بن عبدالله (ص) در شرایطی که انسانهای شبهجزیره عرب از تمدن فرسنگها فاصله داشتند و در اوج جهل و خرافه میزیستند ظهور کرد . پیامبر برای دور کردن آدمها از خرافه و آدابورسوم بیهوده ، راه تعقل و نیکاندیشیدن را به آنها نشان داد و با این کار ضربهای سهمگین بر پیکره ستبر بتپرستی زد . به نظر حقیر خوب است اینجا به "بت " به دیده "آنچه خود به دست خویش ساختهایم و فریفتهاش شدهایم بنگریم "
بت یعنی سنن غلط ، افکار غلط ، رسوم غلط .
پیامآور مرحمت بنایی ساخت ، نام آن را "مسجد " نهاد . یعنی جای سجده کردن . بر چه کسی ؟ بر آنکه همه هستی از اوست نه آنکه درجایی خاص باشد ، بیآنکه همچون بت محدود به بتخانهای منحصر باشد . در این ابتکار شگرف ، عقلگرایی حرف اول را میزند . توصیه کرد در مسجد نماز را به جماعت بخوانیم . همه بهسوی خداوندی که نه زاییده شده و نه میزاید سجده کنیم (در مقابل بتپرستی که خودمان ساختهایم و به آن تعظیم میکنیم) یعنی استفاده از نیروی جمع برای غلبه بر جهل . برای پیش رفتن به سمت تعقل . به عبارتی به سمت " انسانتر شدن "
مقدمه سوم :
اگر مقدمه اول را سیر تاریخی و مقدمه دوم را سیر دینی انسان شدن در نظر بگیریم میتوان گفت ما بهعنوان یک " انسان مسلمان " وظیفهداریم با "عقلگرایی " و بهرهمندی از نیروی جمع بر " سنّتهای غلط" خط بطلان بکشیم و اصلاحشان کنیم . یعنی "بت " های جهل و خرافه را بشکنیم.
مقدمه چهارم :
آنچه گذشت را همه ما میدانیم ، همه اگر اهل مطالعه نباشیم اهل پای منبر نشستن هستیم ،اهل تلویزیون دیدن هستیم و بههرحال به نحوی با این مباحث آشنایی داریم و میدانیم چه چیزی در این زمینه درست است و چه چیزی غلط . اما سؤال اینجاست که چرا در بسیاری موارد به همان سنتها و روشهای غلط بازمیگردیم و اعمالمان را بهجای سنجیدن با محک عقل با قضاوت عموم که ناشی از آدابورسوم غلط است میسنجیم ؟
چرا آنچه را میدانیم درستتر و بهتر است عمل نمیکنیم ؟
قطعاً برای هر عملی که از انسان سرمیزند دلیلی موجود است خواه خودآگاه باشد خواه ناخودآگاه . دلیل پیروی از آدابورسوم غلط همان ترس از قضاوت دیگران است ، ترس از جبر اجتماعی ، ترس از " از چشم جمع افتادن "
اصل بحث :
سرنوشت همه ما آدمها پس از چند صباحی زندگی هجرت بهسوی دنیای ابدی است . در روستای سلیمانی میتوان گفت در هرسال در حدود 10 نفر دار دنیا را وداع میگویند . بازماندگان که غم از دست دادن عزیزی زندگیشان را بههمریخته با داغ بزرگ دیگری نقرهداغ میشوند و آن تهیه خرج مراسم ناهار است . آنهم چه ناهاری . حقیقت یک ضیافت کامل است . یک قانون نانوشته ولی کاملاً شفاف و برنده بر روی سر او حکم میکند که باید با گرانترین وعده غذایی (چلو گوشت ) عزاداران را پذیرایی کرده و از بابت کم و کسر آن عذرخواهی کند ! اطلاعاتی که از دوستان گرفتهایم مؤید این واقعیت است که هزینه این ناهار بیش از 10 میلیون تومان است . البته این تمام ماجرا نیست . از لحظهای که او داغدار میشود باید به فکر شام یا ناهار کسانی باشد که روز اول زحمت غسل دادن میّت و کندن قبر را کشیدهاند . به فاصله یک ساعت اقوام از شهرها و روستاهای اطراف در خانه او جمع میشود . این نگونبخت باید تا آخر روز سوم همینطور روز هفتم هزینه ناهار و شام آنها را تأمین کند . میتوان گفت این بازمانده حداقل باید 12 میلیون تومان برای هیچ و پوچ هزینه کند . و این در حالی است که درآمد متوسط یک کشاورز خردهمالک در تمام سال (پس از کسر هزینههای کشاورزی ) به این مبلغ نمیرسد . تصور کنید در یک سال مبلغی در حدود 120 میلیون تومان در یک روستا صرف ناهارهایی میشود که اگر نباشند هیچچیزی عوض نمیشود . با 120 میلیون تومان چند خانواده محروم از فقر نجات پیدا میکنند ؟
اکنون خود بسنجید و ببینید ما در طول هزاران سال چقدر به سمت تمدن رفتهایم ؟ آیا اگر بخواهیم از نیروی جمع در جهت نابودی جهل ، خرافه و آدابورسوم اشتباه استفاده کنیم نمیبایست بساط این هزینه کمرشکن را بچینیم؟ آیا این عمل در خلاف جهت عقلگرایی نیست؟ آیا اینکه سفرهای پررونق برای ملت تدارک ببینیم و زیر بار میلیونها تومان قرض برویم هنر کردهایم ؟ آیا میتوانیم خودمان را متمدن بنامیم وقتی نمیتوانیم مشکلی به این سادگی را از پیش پایمان برداریم ؟ آیا اگر پیامبر اکرم (ص) بین ما بود این کارمان را مایید میکرد ؟
این در حالی است که افرادی در روستا محتاج فقط یکمیلیون تومان هستند ، برای درمان ، برای تهیه معاش زندگی ، برای هزینه تحصیل فرزندان ...
یک الگو:
در سال 1390 یک زن و شوهر نیکاندیش اقدام به ثبت موسسه خیریهای به نام همت میکنند . بااطلاع رسانی اینترنتی اکنون توانستهاند جای پایشان را در بین موسسات خیریه محکم کنند . توصیه میکنم نگاهی به اقدامات آنها بیندازید و ببینید این موسسه دائم در حال کمکرسانی به نیازمندان است .اعضای این موسسه فقط 8 نفرند . این 8 نفر تابحال مشکلات صدها خانواده گرفتار را حل کردهاند . ببینید در قیاس با آنها چقدر کار ما در روستا ساده است . ما همه همدیگر را میشناسیم میتوانیم با توصیه به یکدیگر ، با درخواست از علمای محترم ، با درخواست از اعضای محترم شورای روستا این رسم اشتباه را از ریشه برکنیم و بهجای آن موسسه یا صندوقی خیریه تأسیس کنیم .
بیایید در مقابل مشکلات منفعل نباشیم و ساده از کنارش نگذریم هرکدام از ما می توانیم به اندازه خودمان در اصلاح مشکلاتی از این دست موثر باشیم . این موضوع میتواند مبحث اولین سخنرانی باشدکه در مسجد روستا یا مسجد چهارده معصوم (شهرک بهداری ) برگزار میشود .
به امید اصلاح امور